عیدغدیر
به خاطر اومدن عموحسین و زن عمواز مکه19مهر رفتیم برای استقبال دقیقا ده قیقه قبل از اومدن در محل حاضر بودیم و شما نق و غر میزدی و اصلا روبوسی نکردی نه با عمو نه با هیچ کس فقط یا بغل مامان یا خاله و یا دایی جواد بودی خونه عمو برای شام موندیم و شما از گوسفندی که سرشو بریده بودن میگفتی وعلت کشتنشوچون به حفه مامانش گوش نکرده غذا نخورده شب هم ما خونه عزیز موندیم و فردا تالاردعوت بودبم حاجی خورون که شما از همه می ترسیدی و حتی به مامان اجازه نمیدادی با عمع صحبت کنم و گریه میکردی که مامان بیا پیشم ..و کلی بهونه که مامان جوراب شلواریمو د ربیارم جورابی که عمه برام خریده بپوشم و چون هواسر بود می ترسیدم سرما بخوری .زهرا عموهم برات ...